اگرچه که بهترین آثار اندرو فیشر بانر مربوط به دوران سفرهای او در سرتاسر اروپا- به خصوص زمان ونیز- است او همچنان علاقه زیادی به زیبایی ظریف مناظر روستایی و ساحلی داشت. او در نیویورک به دنیا آمد و بزرگ شد، و طراحیهایش از محیط اطراف هم تحت تاثیر مدرسهی هادسن ریور و هم معاصرانی همچون جی.ام.دابلیو. ترنر و جیمز ابوت مکنیل ویسلر بود.
سروها شاید نه چندان واضح اما رفتار ظریف بانر با نور را به ما نشان میدهند: دستهای از همیشه بهارها که در اثر باد فرسوده شدهاند به کنار سراشیبی چسبیدهاند، هر شاخه درگذر زمان تاب برداشته است. ضخیمترین تنهی درخت که نزدیکترین به مرکز ترکیببندی است، راه خود را با پیچ و تاب خوردن بین دو تنهی دیگر پیدا میکند. علیرغم تمام تقاطعها، اینکه کدام شاخه متعلق به کدام درخت است قابل تشخیص است، همچنان که نور خورشید از بین سایهبانهای بالا به روی آنها جاری میشود.
بیشتر فضای مثبت را هاشورزنی دربرمیگیرد که به سبزی سروها طبیعتی خزانگر می دهد. این اثر مشخصا یک طراحی سریع است، اثرها شتابان ایجاد شدهاند - بهخصوص در چمنهای اطراف تنهی درخت. آنها آشفته و نامرتب هستند، اما از یک فاصلهی طبیعی مانند چمنهای ساحلی ناموزون و پراکنده به نظر میرسند.
اگرچه که درک بانر از نور و سایه قطعی است، نوری که از تنهی سمت راست منتهی میشود با نوری که به نزدیکترین آب برخورد میکند، ناسازگار است. در اولی پوست درخت بسیار روشن است که به سفیدی مینماید، حتی "بیش از حد در معرض دید". اما دومی - که به نظر میرسد به همان سمت است - در سایه محو شده است.
آیا ممکن است که بانر درختی با پوستهی تیرهتر به تصویر کشیده باشد؟ یا، با توجه به تمایل او به ترنر و ویسلر، او رویکردی نه چندان مطابق با اصول طبیعی نور نسبت به نور طبیعی به کار گرفته است؟
- آنتونی دِفو