نمیتوانم منکر شوم که عاشق کاراواجو هستم! آثار او بسیار حقیقی و مدرن به نظر میرسند. اثر شام در عمواس که امروز به نمایش میگذاریم، مانند صحنهای در میخانه است! قبول دارید؟ یا مراسم شام معمولیای در تراتوریا (رستوران کوچک و ارزان ایتالیایی) است؟ احتمالا این اتفاق کاملا تصادفی نیست.
این نقاشی لحظهای را به تصویر میکشد که مسیح رستاخیز اما ناشناس، هویت خود را برای دو تن از پیروانش (فرض میشود که لوقا و کلیوپاس باشند) در عمواس فاش میکند. آنها نتوانستند مسیح را بشناسند اما آن شب هنگام شام، او..."نان را برداشت، آن را تبرک و پاره کرد و به آنها داد. چشمانشان باز شد و او را شناختند و او از نظرشان ناپدید شد." (انجیل لوقا ۲۴، ۳۱-۳۰)
کلیوپاس صدف اسکالوپ زائران را بر جامهی خود دارد و دیگر حواریون جامههای پاره بر تن دارند. کیلوپاس از دید چالشبرانگیزی دست و بازوی خود را به داخل و خارج قاب به حالت اشاره درمیآورد. متصدی تراتوریا که ایستادهاست، پیشانیای صاف دارد، صورتش در تاریکی است و بیخبر از اتفاق اطرافش به نظر میرسد. این نقاشی برای پیکرهایی با اندازهی واقعی و پسزمینهی تیره و خالی عجیب است. کاراواجو طبق معمول، پیروان مسیح را به شکل مردم عادی از قشر کارگر به تصویر کشیده که با مسیح بدون ریش و جوان در تضاد هستند؛ مسیحی که انگار از دنیایی دیگر آمدهاست. به نظر کاراواجو با به کارگیری از واقعگرایی خود، میخواهد بیان کند که احتمال حضور پیدا کردن مسیح در دیدارهای روزانهی پیروانش وجود دارد.
پ.ن. این اثر قطعا یکی از شاهکارهای بزرگ کاراواجو است اما برای رسیدن به درک درستی از هنرش باید این ۱۰ اثر ببینیم. 3>