این تابلوی رنگِ روغنِ عظیم، اثرِ نقّاشِ ایرلندی دنیل مکلایس است که لحظۀ مرگِ دریاسالار هوریشیو نلسون در جریانِ نبردِ پیروزمندانهاش در ترافالگار را به تصویر میکشد. این تابلو به عنوانِ پیشطرحِ مکلایس برای یک نقّاشیِ دیواری در ابعادی بزرگتر برای مجلسِ لُردها خلق شد و حدوداً یک متر بلندا و سهونیم متر پهنا دارد. در سالِ 1857، گالریِ رویال به مکلایس مأموریت داد که دو نقّاشیِ دیواری ارائه بدهد؛ یکی برای به تصویر کشیدنِ ملاقاتِ ولینگتون با بلوکر و دیگری مرگِ نلسون. از آنجا که مکلایس نقّاشی بر روی دیوارهای معمولی را کاری بسیار دشوار میدانست، در ابتدا به دیوار سیلیکاتِ سدیم تزریق کرد. متأسّفانه دیوار به خوبی دوام نیاورد و از سالِ 1869 رنگها تقریباً محو شده بودند. با این وجود، منتقدانِ مدرن "قدرتِ بیان و واقعگراییِ جدّی و محزونِ" موجود در این نقّاشیها را تحسین میکنند.
خوشبختانه این تابلوی بزرگ توانسته رنگ و جزئیاتِ خودش را حفظ کند.این صحنه لحظۀ مرگِ دریاسالار نلسون بر روی کشتیِ اچ ام اس ویکتوری را نشان میدهد؛ در حالی که نلسون در آغوشِ کاپیتان هاردی قرار گرفته و دیگر چهرههای شناخته شده و قابلِ تشخیص به سمتِ او خم شدهاند. آنها توسّطِ خدمۀ کشتی که به طرزی جالب شاملِ حدّاقل دو ملوانِ سیاهپوست میشود، احاطه شدهاند. از آنجا که مکلایس در موردِ صحّتِ جزئیاتِ صحنه به مشکل برخوده بود، با بازماندگانِ نبرد مصاحبه کرد و در موردِ تجهیزاتِ دریاییِ موردِ استفاده در آن دوره به تحقیق پرداخت. ملوانِ سیاهپوستی که در مرکزِ تصویر قرار دارد از اهمّیّتِ ویژهای برخوردار است؛ چرا که با انگشتش دارد قاتلِ نلسون یعنی کشتیِ رودوتابلِ فرانسوی را به تفنگدارانِ نیروی دریایی نشان میدهد. به تصویر کشیدنِ دریانوردانِ سیاهپوست و همچنین زنان به همراهِ لُرد نلسون، جامعۀ ویکتوریایی را نشان میدهد که علیرغمِ شکافِ طبقاتی و نابرابریها، یک کلِّ منسجم و هماهنگ بود. در زمانِ کشیده شدنِ این نقّاشی، یک چهارمِ دریانوردان را سیاهپوستان تشکیل میدادند و کاملاً در کار و تفریحِ دریاییِ بریتانیا ادغام شده بودند. تصویرِ دریانوردانِ سیاهپوستی که از غربِ آفریقا، هندِ غربی و ایالاتِ متّحده آورده میشدند، یک منظرۀ رایج در لیورپول بود، یعنی همان جایی که نقاش در آن زندگی میکرد.
همه جای تابلو تصویرهای انسانیِ قابلِ تشخیصی وجود دارند: مثلاً یک "میمونِ پودریِ" تسلیم ناپذیر؛ این اصطلاح را برای پسرانِ جوانی به کار میبردند که از میانِ کشتار و هرج و مرج میگریختند و باروت میآوردند تا توپها خروشان بمانند. در سمتِ چپِ او، دو ملوان به ستوان وستفالِ جوان کمک میکنند؛ در حالی که به شدّت زخمی شده و در دستانِ آنها غش کرده است. پشتِ سرِ آنها، دو ملوان دارند سطلِ آب را به کابینِ بالای کشتی میبرند تا آتشِ شعلهور شده در کشتیِ رودوتابل را خاموش کرده و از گسترشِ آن به کشتیِ ویکتوری که در کنارِ آن قرار گرفته جلوگیری کنند. در نقطۀ مقابل و سمتِ چپِ تابلو، گروهی از ملوانان، از جمله پیرمردی با موهای خاکستری، دارند یکی از همرزمانِ خودشان که به سختی مجروح شده را برای درمان میبرند. در سمتِ چپِ این گروه، دو زن در حالِ مراقبت از دریانوردی زخمی هستند. یکی از آنها کاسهای آب در دست دارد و دیگری با اسفنج خونِ روی پیشانیِ مردِ زخمی را پاک میکند؛ و آشپزِ کشتی نیز یک لیوان براندی برای او آورده.
مکلایس نقّاشی بود که استعداد و جذّابیتِ کارِ او باعث شد در دنیای فکری و ادبیِ ایرلند و انگلیس موردِ حمایت و توجّه قرار بگیرد. او ابتدا در مؤسّسۀ هنرهای کورک آموزش دید و در احیای فرهنگِ ایرلندی مشارکت کرد. در سالِ 1825 نویسندۀ سرشناس سر والتر اسکات از این مؤسّسه دیدن کرد. مکلایس چهرۀ او را نقّاشی کرد و پس از اینکه این تابلو با استقبال مواجه شد او نیز به عنوانِ یک چهرهنگارِ موفّق در ایرلند به کارِ خود پرداخت. وی در سالِ 1827 به لندن نقلِ مکان کرد و در سالِ 1828 به مدارسِ آکادمیِ سلطنتی وارد شد. در دورانِ دانشجویی، او ابتدا از طریقِ چهرهنگاری و سپس با نقّاشیِ موضوعی به گسترشِ کارِ خودش پرداخت. بیشترِ کارهای مکلایس بر اساسِ موضوعاتِ تاریخی، ادبی و بنمایههای شکسپیری بود و بر حرکات، عبارات و جزئیات تأکیدِ زیادی داشت. بعدها، او در آثارِ تاریخیاش کمتر به جزئیاتِ واقعگرایانه پرداخت و لحنِ گستردهتر و بسیار نمادینتری به خود گرفت.
این تصویرِ عظیم، با ملاک و معیارهای دورانِ خودش کاملاً مطابق است، امّا در الهام و تأثیراتش، مستقیماً به نقّاشیها و مجسّمههای رنسانس و باروک باز میگردد؛ به طوری که مرگِ نلسون بیشتر به عنوانِ یک صحنۀ شهادت به نظر میرسد تا جشنِ قهرمانی. روحِ آیینِ قربانی کردنِ موجود در صحنه، فضایی کاملاً غمانگیز ایجاد کرده.
نلسون واقعاً یک قهرمان بود. چرا که در نبردهای قبلی چشم و بازوی خود را از دست داده بود (دقیقاً در نقّاشی به تصویر کشیده شده است) و از درآوردنِ کتِ دریاسالاریِ خود امتناع کرد؛ علیرغمِ این واقعیت که او را به یک هدفِ آشکار برای تکتیراندازانِ فرانسوی تبدیل کرده بود. او حتّی با سوپر مدلِ زمانۀ خود، بانو اِما همیلتون رابطهای طولانی داشت. او با پیروزی بر نیروی دریاییِ ناپلئون، به حق جایگاهِ والای خود در میدانِ نبردِ ترافالگار را به دست آورد و فرماندهیِ دریاها توسّطِ امپراتوریِ بریتانیا را برای دو قرنِ دیگر حفظ کرد.
نویسنده: کلینتون پیتمن