در اینجا یکی از نفیسترین و اسرارآمیزترین آثارِ تاریخِ نقّاشیِ لهستان پیشِ روی ماست. این تابلو در دورهای بسیار مهم از زندگیِ مِهوفر نقّاشی شده است؛ یعنی دورانی که هم به عنوانِ یک نقّاشِ موفّق شناخته شده بود و هم ازدواجِ کامروایی داشت. این هنرمند و جادویگا یاناکوفسکا نخستین بار در پاریس با همدیگر آشنا شدند و پنج سال بعد ازدواج کردند. یوزف مهوفر در تمامِ دورانِ کاریِ خود تلاش کرد تا با ترسیمِ چهرهنگارههایی ظریف که همسرش را در لباسهایی خیالی نشان میداد جذّابیتِ او را منعکس کند. تابلوی باغِ عجیب در زمانی خلق شد که مهوفر به همراهِ خانوادهاش تعطیلاتٍ خود را در روستای شدله میگذراندند. او در این نقّاشی اوجِ خوشبختیِ خانوادگی را به تصویر میکشد: یک پسربچّۀ برهنه با موهایی روشن در یک باغِ نورانی شادیکنان چند شاخه گلِ ختمی را به دست گرفته، مادرش با لباسی به رنگِ یاقوتِ کبود و با لبخندی زیبا کمی در سایه فرو رفته، در حالی که یک سنجاقکِ بزرگ با بالهایی طلایی بالای سرِ آنها شناور است.
قطعهای از نامهای که هنرمند به همسرش نوشته به ما کمک میکند تا این حشرۀ بزرگ و نمادین را تفسیر کنیم: «اکنون، تو برای من عملاً مترادف با رنگِ یاقوتِ کبود هستی و برای اینکه بتوانم علیرغمِ فاصلهها خودم را به تو نزدیک نگه دارم، خودم رادر این رنگ غوطهور میکنم.» شاید بتوان گفت که این سنجاقکِ نگهبانِ خانواده، که مهوفر آن را نمادی برای خورشید معرفی کرده بود، در واقع خودِ هنرمند است.
مسیری که به اعماقِ باغ میرود، با حلقهای از گلهای به ظاهر بیپایان پوشانده شده که توسّطِ پرستارِ بچّه که لباسِ سنّتیِ محلّی به تن دارد در سایهبانهای درختانِ سیب آویزان شدهاند. سراسرِ باغ از نورِ خورشید سیراب شده و پوششِ گیاهیِ سرسبز در پیشزمینه را که با دقّتِ یک نقّاشیِ مینیاتوری ارائه شده، روشن میکند. مهوفر سالها پیش از خلقِ این نقّاشی در دفترش نوشته بود: «نمیتوانم بگویم که میدانم چه چیزی را میخواهم نقّاشی کنم، ایدۀ کلّی است: ایدهای از زندگی، ملایمت، لذّت، شادی، نور، آفتاب و گرما.» تصوّرِ رسیدن به تفسیرِ بهتری از این مفاهیم دشوار است.
کاربرانِ گرامی، ما برای بهتر کردنِ دیلیآرت و ایجادِ نسخۀ جدیدِ اندروید به کمکِ شما نیازمندیم - ما به مبلغِ 20.000 دلار احتیاج داریم. در اینجا پیوندی وجود دارد که میتوانید اطّلاعاتِ بیشتری در موردِ تأمینِ مالیِ عمومیِ ما به دست آورید. با تشکّر از شما